یه داستان برات اوردم ابدارررررر
سلام من چارلی هستم و مدریت هازبین هتل رو به عهده گرفتم و با دوست دخترم وگی که در واقع اسش وگتا هست و انجل که یه منحرف به تمام معناس زندگی میکنم
بله هدف من از این هتل جهنمی رستگاری جهنمیان هست و یه هامی هم دارم الستووور
بله اون واقعا جذابه ولی بابام ازش متنفره
اون میگه که الستور یه شیاده و دنبال منه تا هتل رو ازم بگیره ولی من اینطور فکر نمیکنم
الستور بایه گربه ناناز اومده که بهش میگه هاسکر ولی خب در واقع روحش رو خریده و با مشروب مستش میکنه ولی خب اون پارنتر خوبیه
هاسکر یکی از همون جهنمیاس که روحش رو با یه شرط بندی فروخته
درواقع بنظرم انجل عاشقش شد
و یه ریزه میزه به اسم میمزی اورده که تمیز کار خونس
خب اره دیگه اون یه کمک بسیار خوبیه ولی الستور یه چیز دیگس
اون جذاب لعنتی همیشه در تلاشه که مخ منو بزنه
ولی نمیتونه
راستی انجل و الستور با یه گروه کله گنده حسابی جنگ دارن به اسم Vها اره
من با الستور تویه اتاق میخوابم و این باعث میشه که دلم بخواد باهاش ارطباط برقرار کنم............
پارت بعدی منحرفییههههه